تحقيق نگاهی گذرا به رويکردهای فلسفی انديشه ورزان معاصر

دسته بندي : علوم انسانی » فلسفه و منطق
تأملی کوتاه درباره فلسفه وجودی
عمدتاً فلسفه معاصرغربی را به دوجريان کلان تحليلی ـ تجربی واروپايی ـ قاره ای تقسيم می کنند . شايد به گزاف نگفته باشيم که بعد از مارکسيسم اگزسيتانياليزم بيشترين تأثيررا درغرب داشته است . بنيان گذاراين مکتب سورن گرکگورعارف بزرگ دانمارکی است که برای اولين بارخودرا به عنوان فيلسوف وجودی معرفی کرد ! اگرچه اگزسيتانياليزم به عنوان يک مفهوم ونگرش بيشتروجود داشت .
متفکران اين مکتب اصالت را به وجود می دهند نه به آن معنايی که درفلسفه اسلامی تعبيرمی شوددرفلسفه اسلامی برخی فيلسوفان بين ماهيت ووجود اصالت را با وجود می دهند اما دراين جا اصلاً بحث برسراين دو ـ ماهيت ووجود ـ نيست بلکه انسان موجود بی ماهيت قلمداد می شود که پرتاب شدگی از ويژگيهای اساسی او محسوب می گردد اين انسان يا به تعبيرهايدگراز اين درجستجوی ماهيت خود به سوی آينده می رود واصلاً درصدد طرح ريزی برای آينده است وتلاش می کند ازاين راه حرکت به سوی آينده وساختن ماهيت خويش ـ ماهيت خودرا بسازد که البته اين به سادگی ميسرنيست بلکه همراه با يک اضطراب وجودی است .
اگزسيتانيالزيم برخلاف مکاتب ديگر يک نظام فلسفی مدرن يا فلسفه سيستماتيک نيست ! اتخاذ موضع مشترک برخی از فيلسوفان چون کرکگور، نيچه ، هايدگر، ياسپوس ، سارترومارسل ، درحوزه معرفتی باعث گرديده تا آنها را دراين جريان فکری قراربگيرند وگرنه هايدگرهستی شناس بود وخودرا از سارترجدا می داشت وسارترنيز زمانی اعلام کردکه بايد پذيرفت که ايدئولوژی برترقرن 20 مارکسيسم هست والبته تلاش زيادی درآشتی دادن مارکسيسم واگزستيانياليزم از خود نشان داد با اين که يکی از عوامل شکل گيری اين مکتب نقد شديد کرکگوربراصالت جمع وتاريخی نگری مارکس وهگل بودودراواخرعمرهم اعلام کرد يک آنارشيست است !!!
نيچه راهم بيشتربه عنوان پيام آورمرگ باورونهيليزم می شناسد وياسپرس نيز از اين که اورافيلسوف مکتبی بخوانند فاصله می گرفت .
علاوه برمتفکران که نام آنها ذکرگرديدمی توان ازداستايوسکی ، سيمون دوبوآروکامونيز به عنوان کسانی يادکردکه تفکراگزيستانس را درقالب رمان يا داستان بسط می دادند فلسفه وجودی درمقايسه باسايرمکتب های فلسفی معاصراز تعالی بيشتری برخورداراست وبه قول شريعتی بهترين است ! اين فلسفه دررابطه با تعليم وتربيت وروان شناسی نيز آراعميق وقابل تأملی داردکه البته با مرگ سارترـ که معروف به غول اين مکتب درفرانسه بود وخوداز طريق ترجمه هانری کربن با هايدگرواگزيستانياليزم آشنا شده ، اين مکتب روبه افول رفت علاوه بربی ماهيتی انسان که همراه با اضطراب می باشد واين ناشی از پرتاب اووحرکتش به سوی آينده است ازويژگيهای ديگرانسان که دراين مکتب برآن اشاره شده است می توان به آزادی ، اصالت خود ، اختيارو... اشاره کرد .
چنانچه کرکگوربه نقدشديد مارکس وهگل می پردازدوايده آنان مبنی براين که هويت انسان درپيوستن با جمع ساخته می شود وپس اصالت با جمع است را شديداً مورد حمله قرارمی دهد وحتی آنان را دروغگوخطاب می کند ازمنظرمتفکران وجودی اين مفاهيم باعث رشد معنوی انسان می شود . چنانچه سارترآدمی را درآزادی تعريف می کند وهايدگرمعتقداست هرانسانی خود سرنوشت خويش را به گونه ای که می خواهدرقم می زند با اين وجودمتفکران فوق عليرغم داشتن مواضع مشترک گاه باتضادهای فکری هم مواجه هستند ، چنانچه خودسارتربراين اساس متفکران را به دوگروه خداباوروملحدتقسيم می کند .
دسته بندی: علوم انسانی » فلسفه و منطق

تعداد مشاهده: 11616 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.rar

فرمت فایل اصلی: doc

تعداد صفحات: 59

حجم فایل:60 کیلوبایت

 قیمت: 32,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل
  • محتوای فایل دانلودی:
    حاوي فايل ورد قابل ويرايش